چه موجودی شدیم؟
به گوش البرز و دنا یا بینالود
اصلا فرقی ندارد / زد
حرف هیچ کجا نمی ماند / برگشت
حالا من مانده ام با این همه
چطور بگویم دوستت را دوست دارم
چطور با قوطی های کنسرو حال و احوال کنم
من آب لب لیوانم
از من که حرف می زنی ممکن است خیس شوی
ممکن نیست با گوشی ام هم کلام شوم
همراهم خواب خرگوشی را دیده است
که ویروس جدید حتی در آزمایشگاه به موشها تجاوز می کند
و از سگ های ولگرد می خواهد به وبگردی عادت کنند
شب اصلا فرصت مناسبی برای خوابیدن نیست
با ور کنید من با فکرهای خودم راحت نیستم
دائما آرزو می کنم مورچه خوار نبودم
و تو مثل مارهای معمولی در شالیزار به من اعتماد کنی
حالا زندگی در فاضلاب ها از تو انسانی ساخته است
عاشق که می شوی میخوری
احتمالا این ربطی به گرسنگی ندارد
اما من هنوز فکر میکنم زمین روی شاخ گاوی است
بالاخره یک روز به کشتارگاه سپرده می شود / شد!
******
اینجا 2 شعر از لیلا مشفق لطفا بخ.انید و نظر بدهید
http://www.chouk.ir/anjoman-shear/shear-sepid/4375-2013-07-16-12-10-19.html
(مادرم رباب)