( كسي كه َدر مي رود ، در نمي زند! )

 

يعني امسال 13۸۶ سال دارد ؟

 

حول حالتان الی  احسان  الحال ...

 

جنــــــــون

 

1 - ميگن هرچيزي اندازه اي داره البته براي من روشن نيست كه براي ديوونگي هم حد و معياري ميشه قائل شد يانه ؟مثلن همين خودكارم كه  ديوونه ميشه وقتي به كله اش مي زنه بنويسه ،  هرچي كه تو فكر مي كني ميريزه دور ! و درعوض هرچي خودش بخواد راه مي افته توي دفترت !!واي ...

 

   امسال هم بهار با جنگ و گرسنگی و ... در جهان همراه است :

 

   

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

شــــــعـر

 

 با  « شهرام »  و « بهرام » و « قورمه سبزي» و«  شلغم » ... ارتباطي  نداره لطفن !!

 

 

( كسي كه در مي رود دَر نمي زند! )

 

ول تر از اينم كه سرم گِرد اين خانه نچرخد

آنقدر كه قهوه ، هيچ خاطره اي دراين معما مست نمي كرد ...

فالي كه در مشت من است مي خواهد پيشاني تو را نبوسد

بوسه براي خدا حافظي مناسب تراست كه درسفر بگيري !

وگرنه در هزارو يك شب ديگر ازامشب سر در آوار كدام گردن شده ام ؟

وقتي تو در خيال اين خيال هم جايي از دور پيدانيست

انگشتم را شروع كردم كه جلو، جلو تر ، بخارونش لطفن !

پس در اين متن هرچه ناخن زدي مي داني  ازپشت نمي روم .

كاش مي شد از زيردست تو اتاقي درآورم كه فكر نمي كند    فكر نمي كنم

كاش مي شد، تو دست از دلم بر داري

                                          عقربه ها كمي تند تر نمي زدند!

گرگ و ميش ازاين كه مي داني كدام ازخودشان دريده اند!

                                            اين هوا ازخودشان دريده ام!

حتا اگرعينك به دماغم عادت نكند / ابرو به كفشهايم ببندي :

« این زن را بدون زیرنویس که بخوانی ، می شود لیلای تو ... » *

داروغه: نگفتم در اين شعر زني خوابيده است ؟

شهرزاد را همان  شب اول گردن زد ند     اول زدند!

با زناني كه سبك هندي به بيدل داده      بي دلداده اند ؟

ديگر چه كسي بايد مـوي اين قـصه را كوتاه مي كرد؟

وناخن از انگشت دختري كه پايش برهنه مي گشت

 برهنه مي گشت ، گشت !

جيب هايش از عريان ترين رقاصه ي مصر هم (    ) تر از داش،داش...

داداشِم  نكن !

شعار نده !

تا نصفي ازجهان شب است نصفي از جهان شب است

فكر نكن نامه هاي جويده شده ي موش فاضلاب را برايت دوباره پست مي كنم

اما من ممكن است اين كارها را براي  ترساندن گربه هايي كه به تو چشم دوخته اند انجام دهم

بر گرديم سر شعر ت را زيرخشك و تر خيلي فرق نمي دارم

انگار نه انگار نصفي ازاين هواشناسي را بارا ن گرفته

نصف ديگرش را تو كه حتا نمي داني روز است -  گاز بزن !!

دريا ، شمال بي قراري من،نيست كه موجي دراين دهان بگردد - دهان نگردد

دست برده ام دراين جنگ تا مسير گلوله ازدستم دستم ... بگذريم !

بگذريم !  از تمام نقطه هايي كه روسريت را مي كٍِشند

با سنجاقي كه انگشتم را بسته به جان شما ...

اصلن گرگ و ميشي كه در چشمانت رنگ ندارد    باخته ام

خيابانهايي كه چادرِ شب اش رادور ساعتم از قرار سر ميرفت

سگي پارس نميكرد از مويي  كه در استخوانم بر دارند -  بر دارند

پشت گربه اي كه پاي تختم  ليس مي زند

موشِي دويدن بلداست سوراخ اضافه خاموشي اش گرفته !

راهي نرفته در انتهاي خيابان ازتخت ، تا طنابي كه از دار بگيرد

ليلا بميرد؟

 زخمي كه نخوردم تاولي شده روي لبم ...

_ ديگـــه زير مجنون را هم بزن تا ته نگيره !

بسته به هنوز كه مرگي در عادتِ ترك از تو مي پاشيد نم،

نم !

نم !

سهم قابله از درد بيشتر كه مي شود

اين كُنده ها يك عمر فقط مي توانند دود كنند

تهران ! بگذار كه ازدووود شنگولي  كنم !

شايد  روايت ازاينجا شروع شد؟

نه يك پا به خودم اضافه كردم ونه راه، بندِ ابروي تونيست

ليلا اشتباه ليلا ست وگرنه درساعتي كه نوشتي قرارنيست بميرم

وناخن داشت بر دندان ارتفاعي كه باد هم نميرسيد  مي رسيد

اسكناس اعترافِ سرِ گردنه است !

كسي كه در مي رود  در نميزند!

شايد اين بـيد تنها رقيب من نباشد اما ...

اينجا زياد ديده ام كه نلرزم ! مي لرزم!؟

اينجا چه جاي ليلا بود ؟

اگر بيد نبود ليلايي در نمي آمد

اگر ليلا نبود بيــد به چه كارمان مي خورد ؟ اصلن ...!

 

***********************************"*****************************************************************

  • - اين سطرزيبا از « محمد لوطيج » شاعر سرشناس مازندراني است .

 

 

چند تا حرف اضافه اما ضروری :

 

تیرداد نصری عزيز پيشنهاد قشنگي دادند كه من هم به اين نسخه رسيدم.

 ازاين به بعد دعوت نامه ها و فراخوان هاي خودم را در انتهاي هرپست مي زنم تا افراد

« چمـــــوش » به جاي من كامنتهاي جعلي ننويسند .

ظاهرن اينها بايد از محبوبيت ديگران استفاده كنند و بر عليه اونا مطلب بنويسن ديگه  – قبلا گفتم كه دشمن فرضي براي عده اي ازنان شب هم واجب تره .

توي اين وانفسا هم ازدشمن تراشي و ساخت و پرداخت دشمن فرضي غافل نيستند البته ديگر در ادبيات مازندران قديمي ها كه جاي خود دارد تازه واردها هم اين موضوع را درك كردند واين اشخاص را مي شناسند واعتنايي هم نمي كنند . بااين حال براي رفع هرگونه شبهه اي ، نسخه ي تازه را پيچيدم .

 

۱۰شماره ی معکوس از : مهدی کمالی را(اینجا )بخوانید .

 

  شاعر حرف را که با شعر تازه به روز شد (اینجا ) بخوانید .

 

سلام دوستان عزيزم !

با عرض پوزش تاخيرم را ببخشيد . مدتي نت نمي آمدم وحالا :

با متني در عنوان « كسي كه در مي رود – در نمي زند » به روزم و منتظر حضور و نظر شما . درضمن ارتباطي هم با  شهرام و بهرام و قورمه سبزي و شلغم نداره لطفن... احسان خلیلی عزیز در وبلاگ خود بحث های دوازدهمین گردهمایی خانه شعر شمال را به بحث گذاشته است

هميشه پاي دار باش هجووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووم