پولدارم و شعر  خريدم -   پس هستم ؟؟!!

 

دوام نياوردم و از قيافه افتادم

همراه مرغاني كه براي زنده ماندن مهاجرت كردند

ولي در راه

روي سفره

ران و سينه ام  كردند

مرد باش و بگو

بگو كم آوردم

بگو كه  گوشت احسان مهديان را مي خورم تا احتمالا شاعر شوم

احتمالا بتوانم بفهمم جنگيدن به لفاظي هاي پشت پرده نيست

جنگ مرد مي خواهد اما بايد اهلش بود

جنگ زن مي خواهد اما بايد اهلش بود

بايد بداني نشستن پشت صندلي قهوه خانه

تا نشستن پشت خاكريزها خيلي فرق دارند

اگر حتي قطره اي چاي روي دستت بريزد

شلوارت خيس مي شود

جورابت را دراور

پايت را زير آب سرد بگير

مرد باش و اعتراف كن كم آوردي

بگو كه گوشت احسان مهديان را مي خورم تا احتمالا شاعر شوم

تو حتي با اين قطعه يا با همين قطعه هم شاعر نمي شوي

فقط مي تواني كنار درياچه خزر از رهگذرها و مسافران

حتي از لاي كتاب هايي كه رنگ تمشك دارند

شعر خريد كني ( پولدارم و حق توليد فرهنگي را پيشاپيش داده ام )

فقط بَدي اش اين است كه گوش ماهي ها هم راز تو را مي دانند

الان تمام كشورهاي حاشيه خزر

در آخرين كنفرانس از اين خريد بزرگ حرف مي زنند

همراه مرغاني كه براي زنده ماندن مهاجرت كردند

آنها اهل سفر بودند كه تخم مي گذارند

تو را اما تو را چه اسم بگذارم

كه لاي باسن نيمه عريان نشسته اي

و مي خواهي با اين قطعه ام شاعر شوي ! هان!!

متاسفم كه حتي نمي تواني تخم بگذاري

براي نيم رو بايد به مرغداني ديگران سرك بكشي

اما شیر هنوز شیر است روباه جان!

 گفتگوی علی حسن زاده عزیز پیرامون شعر دهه هشتاد کلیک کنید