ازجایی که درامدم از در نبود
از قیافه های درهم و چمد ان های گرد گرفته نيست
مگر از سینه ی سنگ شیر خورده ام که دوست دارم به خاک برگردم
یعنی من به گناهان خودم دلخوشم
به سر پیچی از کوچه های قدیم
که بچه ها برگشتند به حوض
ماهی ها بزرگ تر از قد درخت نارنج از آب درامدند
چیزی به قیافه ات نمانده که تاب این طناب
در بین زمین و چشم های تو دنبال فرج می گردد
چیزی به عادت این خورشید نمانده که هر صبح
به خروس چپ چپ و به سربازهای پادگان راست ، راست بیاید و نرود
و اخم گربه از رو نبرده موشهايي كه در گوش ديوار مانده اند
زخم سيب زميني هم چيز ماندگاري شده نبايد دنبال رگ بگرديم
خانم پرستار هیچ ارتباطی به رگ به رگ شدن النگوها ندارد
احتمالا به تعطیلی سه شنبه یا  چهارشنبه سوري ربطي نداشت
لااقل مي شود با آتشي كه از من سر مي رود
از كنده اي كه فقط دود مي كند بالا بكشم !
من اقرار می کنم اين گربه چه قدر به چشمان تو مي آيد