( غارها را دوباره باز می کنم )

 

 

من فکر می کنم  که جای دنیا روی زمین تنگ است

فکر می کنم باید فکری بکنم

باید درخت ها نزدیک به هم به ایستند سرم را بالای سر خودم  ببرم

اول بودن که ثبت محضری ندارد 

 چه سرها که نمی شکند برایم ( برایم نمی شکند)

 

***

چرا این همه سایه دنبالم است چرا ،  قرار ندارم با خودم ؟

دنبال توام و...

( اسمت را نمی آورم )

چرا سایه ها دنبال هم اند؟ 

 چراغی روشن نیست که سایه ام را خط بکشم ؟

این خط و این خط ، دنبال تو افتادن از پاهایم خارج است .

برای خودم نیستند برای شما هم همه

 

***

بیا بنویسیم که روی دست خودمان باشیم( خودمان باشیم )

چقدر حشره می شناسم که آسمان خالی ست( آسمان خالی ست )

چرا توپی که شوت می شود بر نمی خورد؟

چرا پایی که در« مین »  گرفتی هنوز با تواند؟

نقطه ای که به زمین خورده ام چاله  بین ما افتاد( بین ما افتاد ) / ببین !

 

***

ورم کرد م، ورم دار! ورم ...

این تومورها کسی را نشان کرده اند لابد

تورم محصول همین عادت است که باید ورم می داشت !

عادت دنده های خرد شده ام که لگد  به جانش قسم می خورد

یکی ورم دارد این  وسط ... اون ته ته ها

این وسط از پوکی استخوان از دود بستنی ها

از تجن که مرا نصفه و نیمه کرده کاری بر نمی آید .

 

***

از منقار کسی  در نیامدم از این دایره در نمی روم

من تا مغز همین دایره می زنم

قاطی دریاچه ای که پشت سد بستَـنم

کاش می دانستم که می دانستم

می شود به غار بر گردم 

 پیامبران از نو بیایند ( از نو )

نبضم بترکد  قلبم به ایستد 

 دامنت را بگیرم ( اسمت را نمی آورم )

 اما تا آخرین پیامبر، تا آخر این آیه ...

 

***

شب  که  نمی شود از سکوت  باران و تبی  که بر بالینم می رسد  نمی رسد !

چیزی نزدیک به قاعده ی این ابر در چشمانم سنگینی نمی کند

شاید من هستم  که از آخرین آدم  بر جنازه ای نماز می گذارد    بگذارم ؟

مستی مرگ  در تمامت قبله، با من و تو دیگر ازسجده ،  بر نمی داری سر !

می دانم اجاق این  زمین  کور است می دانم ...

 

************************************************************

 

 پایگاه خانه ی شعر شمال و گرد همآیی بزرگ شاعران مازندران

 

 

 

 

نمونه ی کامنت برای وبلاگ دوستان:

 

دوستان عزیز سلام

چیزهایی برای ندیدن دارم

 

( غارها را دوباره باز می کنم )

ورم کرد م، ورم دار! ورم ...

این تومورها کسی را نشان کرده اند لابد

تورم محصول همین عادت است که باید ورم می داشت !

عادت دنده های خرد شده ام که لگد  به جانش قسم می خورد

یکی ورم دارد این  وسط ... اون ته ته ها

این وسط از پوکی استخوان از دود بستنی ها

از تجن که مرا نصفه و نیمه کرده کاری بر نمی آید

 

بامتن تازه ای به روزم ومنتظر حضور ونظر ارزنده ی شما بااحترام و درود بی پایان هجووووووووووووووووووووم