شعر حرام . حلال آب پشت شرابی که به در بسته خوردوحافظ هنوز از راه نرسید روز از نوح و روزی از همین روزها در کشتی مسافرتی آغاز نشد درخت هایی که برگ باز کردند برای شاخه ای که پرنده دران نیست حالا ما روی کدام درخت میوه بزنیم که سردخانه بماند عاشق موشی شده ام که هیچ مار خوش خط و دندانی را به جارو نبست با کیسه زیر دندان چه کردم که در غیاب مولف از متن رو بر گردانم این همه اختلاف نظر میان من است باز از من سفر نکردی آن مار را قبلا جای دیگر به خرج روزنامه های صبح دادم لذت مردن لای بارانی را به کنسرت خواری تو عوض نمی کنم / کرردم آنقدر در بغل تو از کمر افتادم که باز زیر فشار برق و تبر تهران که باران نداشت و پرتقال شهسواری از پا افتاد من با هراز فرقی ندارم که بزنم به سر م و خاک ریزش کند تا همین چند روز پیش متوجه شدم قارچ ها مرا فعال کردند یعنی سوسک ها اگر وطن داشتند باطری می خواستند اصلا اعتراف می کنم که خرم اما اینهمه بار برای وانت است شبی که زمین فرود آمد کسی به جاذبه اعتراف نکرد اما یک سیب می تواند کودکی را از مرگ درآورد استاد جانم ببخشید ممکنه بفرمایید شما خاویار تان را ساعت چند خواهید برد؟ بااین همه جاذبه کسی به دختر گرد و خاکی نگفت در معرض ماه قرار دارد؟ خیابان ، اول به اسم من از بوق گذشت بعد ، نقره باغم کردی و چهارراه از پای دخترانه رد نشد قیافه ی چند مرغ عابر از لای عینک بیشتر به کوری زدند من روی حرف خودم می لرزم تو فکر کن زلزله ای در کار است/ نیست اینکه جنازه ام اگر توی قبر خودش نخوابد می میرد شاید یک آشپز بهتر از معمار بوسیدنم را بلد باشد این شد که آشپزخانه اختراع شد / احتمالأ ...................دوم (حرف چل) سلام کار آگاه ! خودم افتادم و دورم خط سفید راه رفت بنشین روی دکمه پیراهنم هی شاخه ها را آویزان کن لطفا میوه روی سینه ام که ریختی جناقم را تکان بده لازم نکرده گازم بزنی نصفه ی راه سوختم زیاد شد مردان بسیاری نقطه ضعف مشترک دارند/ ندارند جهنم را یک جای استوایی با موزهای زرد دیدم .... دشمن همه ی خواصش به من است حتی نوک دماغت را گرفت و نقطه قوت من از خونم نبود/ نیست اقابزرگ ها آمدند مادرت را میوه کنند ، پرتقال چطوره؟ انبارهای کنار جاده ترکیدن. و انباردارها مجروح و نیم تنه .... بی رحمی در مواقعی لازم است/ نیست یک بار گمان کردم (خوشبختی) بر زمین آوار است و ناگهان آسمان (نکبت) فرو ریخت همه این ها به حال لیلا مربوط شد/ نشد کله ام به نفهمیدن سر سفره بی حال خلایق هرچه عایق کردند با تو کاردی ندارم فقط احتمالا آدم های سوراخ شده ی قایق نیمه باد شرقی که رادیو از محل خیس شدنم خبر نداد تن به پیراهن ندادن باعث چهارخانه شدن است شاید چشمی که تو را بی نهایت از سر خلوت است جا ندارد نگاه دار پیش از این زنی در اندازه تنهایی به همین قفس دنده داد تا قاپ اش را به ندرت می شود سارق بفهمد هر قاپ برای یک قرار مناسب است / نیست برجام می و خون دل ....شاید صبر می کردی عاشقت هم نمیدانم (دشمن )تحریکم کرد ما در حالت تحریک هستیم عرق از سر و کول این همه ابر که دیگر خشک سالیست وانگهی سیاست هم پدر دارد هم مادر قهوه خانه چای را به عادت کمر باریک پهلو کردیم/ نکردیم و تخت برای خواب روزهای زیادی قصه گری کرد تا هوس دیگری جای این لعنتی بخوابد دایه های داغ تر از آش این روزها مهربان‌تر از کاسه اند در اخلاص نعمتی ست که در مستی است و در مستی احتمالاً نادرست که باید برف را آب بکشید/ کش امد ما به کشف آمریکا مشغولیم و این چشمهایت که خواب میدان مین را آشفته کردند