چشمان این گربه سگ دارد

چشمان اين گربه سگ دارد

بعد از اين مي توانيد به جاي چشم هاي گربه اي /عينك بزنيد
از حالا بچه هايي كه به دنيا مي آيند
احتمالا فقط دنبال هم مي دوند.......
باد با ابر و زمين دنبال خانه اجاره اي مي چرخند
رودخانه مي تواند از مقابل ما
زير استاديوم اين شهر را خيس كند / كرد
اين خيابان مي خورد تيمارستاني را كه پدرت دارد
و مادرت كه به زور تو را كشيديم از آغوش تخت بيرون
چانه با خدا هم مي زنم اگر وقت نامه زدن برسد
چادر مشكي كم نيست اما تا تو به خانه برسي
من در حال دور زدن ميدانم اتوبوس ها معادله را بر هم زدند
(مثلا همه ي فاصله ها را پل نمي زنند )
شايد شنا هم يك راه حل براي ماهي شدن باشد / ها؟
زندگي وقتي روي مين ادامه دارد انفجار يك اتفاق نيست
مثلا همين اتفاق عمل نکرده در گلوله ای که از اروند تا مغز من
مثل شب هايي كه ستاره دارد / ندارد
از اروند می شود گذشت از حاج عمران باج گرفت
در اولاغلو با تیر غیب به جان برف چند ساله افتاد
و روی هم رفته در خیابان شب و روز به خط سفید نگاه کرد
کودکی هایم را که فقط در کلمه ای ساده اما پير شدم مادر ...
فكري به حال خودت كه نمي شود از لاي هر پيراهني كبوتر بياورند
لب حافظ مي نشينيم و يادي از سيگارهايي كه ديگر چاق نمي كنند
در عوض مي توانيد قانون بگذرانيد قاچاق كنم / كردم
اين یعنی :اول مادرم بود / بعد ....جهان فکری به حال خودش بکند / كرد

تولد حضرت امام رضا ع

با عرض تبریک به مناسبت عید ولادت

 

منظور من از هشت رضا بود آقا

صد لاله در این دشت رضا بود آقا

 توی حرمش  به رسم  مهمانداری

دور همه می گشت رضا بود آقا


احسان مهدیان

حلب و حلبچه

بوی سیر می آید!

باید دید درخت ها به کدام سمت هستند

پیش فرض ها در راه از کاتیوشا عقب کشیدند

تروریست هم نیستم که انتحار کنم اما وقتش برسد می بوسمت

اما دیگر کار از کار گذشت و درخت نارنج جلو دید آفتاب را گرفت

بعد تلویزیون ها سرشان را کج می کنند و نعلبندان حال چشم چرانی ندارد

از فال ستاره ها وچانه به چانه ی کوچه های دم بخت

زیر چشمی خیلی قشنگ تر به نظر می آیم ؟

(گزارش از این منطقه خیلی سخت است

افتادم به زورخانه ای که پهلوانان در هندوانه ای تخم می شتند )

سرم را میان دو پایت فرو بردم

هنوز از تنت استخوان می کِشند، هنوز از تَنَت جدا می کنند سرم

جنگ همه جا را گرفته است و مِه را حال رد شدنم نیست

هوا، ته مانده خواب کارتن ها را بلعید

اتفاقا تلویزیون ها پیش از قطع شدن، خیال می کردند برف می آید

اما به خدا بوی سیر می آید - بوی خیار ....

شیمیایی .. شیمیایی ..

نامردها زدند!

همراه استفراغ تمام کاخ سفید جلوی چشمم بود

اروپا را قی کردم

حال خوشی نبود و نمیخواستم تو به خاطرم بیایی

حالا در بیمارستان " کلن " که پرده را کنار زدند

تو در مغزم قدم زدی

تلویزیون که می گوید شام

پشت درِهای شورای امنیت همه چیز تحت نظر است

حتی مرغ سوخاری

حامل دستگاه شنود قابل خوردن است

حلبچه دیگر بزرگ شد و گازها به حلب رسیدند