شعر امروز عليه شعر امروز( 2)
راديو بي بي سي ، علی عبدالرضایی
و
کرشمه های مشترك عربی!!
وضوح درشعارهای عرعرعریان این متن ، نه شعر، که حتی آثاری از ضد شعر را نشان مخاطب نداد چراکه حتی برای شکستن بعضی نگره های آشناهم قلمی بر نمی دارد(خنثی)!
دراین متن، موجود بسیار آشنای شبنامه های سیاسی ، همراه با زبان بازیهای غیر ضروری کولاک می کند!!!! تن نمایی های عریان متن با وضوح وحشتناکی به ایستگاهی می رسد که سالها ست واگن های دیگرتران در سر سرای آن لنگر انداخته وبه گواه نوشته های دهه ی هفتادیها از نفس افتاده است.!
نگاهی به متن « عرعرعرعر بی ... علی عبدالرضایی
این مقدمه ی متن مورد نظر است، توجه کنید :
اینجا که ایران کرده ام برخی از ایرانی ها خجالت می کشند بگویند ایرانی اند لابد ایران را نمی شناسند! بعضی هم نمی دانند که ایرانی اند چون نیستند! برای خیلی ها که دور می شوند ازوطن تنها چیزی که گرامین می شود ایران است فارسی ست که مهم است وطن وطن وطن مهم است !... (1)
مرور
پیش ازاین برای هر گفتاری یک نظام وبرای هر نوشتار نظمی دیگر وبرای هر پوشش ، نمادی وبرای هر رنگ دلالتی پنداشته وآن را در نوع عملکرد واندیشه وخلق وخوی رفتاری «میزان » تلقی کردند. وحتا در مواقعی شاعران را پیامبرانی دانستند که باید در همه ی مسائل جامعه نظر بدهند وجنبش مشروطیت اوج مداخلات سیاسی شاعران دراین چند دهه ی گذشته بود.
درزبان هم یک قاعده ی تعریف شده ی هم نشینی ومتعاقب آن جانشینی و.... سرانجام هدایت به روایت یکه ویا معنای واحدی ( به جز مواردي استثنا ) که برای مخاطب با توجه به نشانه ها وآنچه دربالا گفته شد چندان هم دور از دسترس نیز نمی نمود. وانهادند !.
درک زیبایی شناسی مولف وگوینده نیز در همین چارچوب ولابلای سطور وپاراگراف ها کشف ویا تبیین می شد.
حتا در دوره ای ، شخصیت مولف نیز در آن جستجو ومورد روانکاوی ( براساس همان میزان ) قرار می گرفت این یعنی تمام حقیقتی که میخ بزرگی بر پیکره ی متن می کوبید وخودرا تثبیت وغیر قابل انکارو تغییر می دانست !
ازدیدگاه من دراین جا، نه بحث زبان شناسی ونشانه شناسی وساختار و فرم است ونه وجوه معنایی وارجاعی وناویل ویا نظریات فلسفی ، و یا رویکردهای اجتماعی وجنسیتی ... ، که هرکدام خود حدیث مفصلی دارند البته قصد خوانش شعر ( عرعرعرعر…) راهم ندارم ، تنها یک یادآوری وارجاع به آنچه نوشته ایم :
طرح یک گفتمان در دو نوع برخورد درمتون نوشتاری امروز است که افزون براهمیتی که دارند ابزار و دستمایه ی بحث های کارگاهی ( نزول یافته ) سیاسی ومطبوعاتی اند ونیز بدون پرده برداری از نگره ای که دربازتولید جریان می یابد! ونیز بدون درنظر گرفتن هنر شاعر دربهم ریختن قواعد و سازوکارهای متن وحتا ایجاد وعریان نمایی متغیرهای جدید در فرایند اثربرای طرح شدن وکسب مقبولیت!!( حوزه ی خاصی مورد نظر نیست ) .با یک انحراف و ابزار نمودن شعر، ناگاه به باج دهی منجر می شود و... در حالیکه متون پیشرو با فراروی های ویژه نیاز به باج دهی برای کسب مقبولیت ندارند. چراکه خود بر تثبیت وتعریف یکه ای پافشاری نمی کند !
سویه های ترسیم شده ی مخاطب نیز انگاره ای افزون بربحران ها ی درون متن است !!.والبته اقتدار مولف بیش از هرزمانی با شعارهای آنچنانی درمتن جولان می دهد .وشاید گمان می شود که این آدم می تواند هرچیزی را بنام شعر خلق الساعه ! فی الحال به خورد ما بدهد یا .... بگذریم !
شعر عرعرعرعربی علی عبدالرضایی رادریافتم که یک بازگشت ارتجاعی فاحش به یک تظاهرات پان ایرانیستی مضحک که طومارآن دیگر آنقدر پودر ونخ نما شده است که برای کش آمدن بایدازچسب رازي جلب رضایت کند ! ازآن دسته متونی است که تنها مقاصدی را در بیرون از متن می خواهد که ازپیش به آن اندیشید ( چقدر به شعارهای نظامیان تَرک وطن کرده می ماند ). ومتن ابزاری برای کسب اسپانسرهای قدرت...( این یا آن طرف آب فرقی هم مگر می کند ؟) شده است .
شکا ف
هجوم نیما « به عنوان شاعر جستجو گر» به آنچه نشیمن گاه ومحل استقرارهمیشگی شعر فارسی قلمدادمی شد سرگشتکی انسان زمانه ی خود راکه راهی به جز روزنه های خیالی وفرا عینی نمی دید بسوی ایجاد تحول ( ازجمله نگره های بومی ومحلی ) درنگرش خویش وتجدید نظردرقراردادهای شعرگذشته نزدیک کرد.
محصول این تحول بعد ازنیما (به عنوان شاعر جریان ساز )هویت های تازه ی شعر ی بعد ازنیما را نیز با شالوده های متفاوت طرح کرد وموجب شد تا پیشنهادهای تازه ای در این عرصه که به دوره های شعرفارسی شهرت یافت ظهورکند. و بعضا منشاء تحولاتی قابل ارجاع واشاره که هنوز رد پای آن را درعرصه ی شعر امروز می توان یافت بوده اند که هوشنگ ایرانی ... احمد رضا احمدی ،شاملو...فروغ - سهراب .... یدالله رویایی و....از آن جمله اند
زلزله
از اشعار دهه های ماقبل 70 که عبور کنیم ، در دهه ی هفتاد با پدیده ای متفاوت روبروشدیم که دریچه ی تازه ای از زیبایی شناختی متن، لحن نزدیک به محاوره وفراروی ازکلی نگری ها وبه هم ریختن نرم معمول زبان و گریز از تصورات وسوژه پردازیهای ذهنی ، آمیخته گی با طنز ونثرگونگی ... ومهمتر از همه پشتوانه های تازه ی تئوریک در عرصه ی نقدو نظر را تجربه میکرد.
به زعم من زلزله ای بود باعوارض مثبت ومنفی ویا بازخوردهایی که در جریان سالهای بعد خود رانشان می داد دیدیم که ( نو ) نوشته هایی هم ازدل آن بیرون زد که فعلا موضوع بحث مانیست .
عبور از دهه ی هفتاد نیز با تغییرات سریع وشگفت انگیز جهان امروز چیز غیر منتظره ای نیست اما بازگشت مطلق به تفکرات رعب آور( روی سکو نشستن وCoach کردن) با سویه های سیاسی نمی تواند تنها سر کشی یک ناخود آگاه فردی به حافظه ی تاریخی جمعی باشد ( احتمالا ) !
ریزش درمتن عرعرعر...
بااین نگاه که کدها و یا کلید واژگان درفرایند شکل گیری اثر نشان می دهد (درجریان اتفاقات وپراکندگی رویدادهایی) که گویا در متن عرعرعربی باید دنبال چیزی دربیرون بگردد وجفت گیری کند تااتفاقی رقم بخورد ! تا بشود گفت شعر که بشود به متن برگردیم!!! نشان از پایان یافتگی مخزن امکانات بالذات شاعرنیست؟ .
این دو جمله را گفتم که جفت گیری معمول وقاعده مند دفترخانه ای «محضری » در شعر عبدالرضایی کاملا مشهود است به گونه ای که متن را در ورطه ی شعاروارگی نثر گون غلطانده رجوع شود به متن عرعرعر...عبدا لرضایی ... وضوح درشعارهای عرعرعریان این متن ، نه شعر، که حتی آثاری از ضد شعر را نشان مخاطب نمی دهد چراکه حتی برای شکستن بعضی نگره های آشناهم قلمی بر نمی دارد!
دراین متن ، موجود بسیار آشنای شبنامه های سیاسی ، همراه با زبان بازیهای غیر ضروری کولاک می کند!!!! تن نمایی های عریان متن با وضوح وحشتناکی به ایستگاهی می رسد که سالها ست واگن های دیگرتران در سر سرای آن لنگر انداخته وبه گواه نوشته های دهه ی هفتادیها از نفس افتاده است.!
عجیب هم نیست که دراین هیاهوی متفاوت گویی ها به زیبایی شناختی جدیدی بر نخوردم چراکه تماما بیانگر وضوح یک افسردگی تاریخی در شکستهای سلاطین تاج وتخت دار در تقدیم گوشه های سرزمین مادری ما که این متن، قهرمان نادری را طلب می کند که به دامن شیرینش( شیر شدن گربه ) بر گردد !
عبدالرضایی درحمامی که تنها آواز میخواند !
زنجیره ی دهه ی هفتادی ها با تعدادزیادی طرح ، کاراکتر وعلامت وسینه زن درآغاز این دهه(80) با تاثیرات شگرف برشعر جوان،خود یا باشیفتگی به جریان هفتاد همچنان وفادار مانده اند ( مهرداد فلاح ، بهزاد خاجات ؛ ابوالفضل پاشا ... البته در اين بين تحرك هاي مهرداد فلاح قابل بررسي و بازنگرسيت چرا كه با خوانديدني هايش در حال تجربه گري تازه ايست ) رفتاری که چندان معقول به نظر نمی رسد ( چرا که شعر ایستا نیست وگرنه باید آنرا بشکنند وبرای شومینه ها هیزم بسازند ) ویا همانند افول عبدالرضایی درحمامی که تنها آواز میخواند قصد سروشکل دادن به مولود هفتاد در بازگشت به اشعار سفارشی ومصرفی رادارد یا آنکه شیران راکند روبه مزاج ....؟
گفتم که قصد آسیب شناسی شعر هفتاد راندارم ولی تقلای حضراتی که دورزمین راقراراست سیم خاردار نکشند خود به سیم تله های شعر ترجمه ، شعر های ازروی بی حوصله گی ومهمتراز همه غم غربت ...! دام گیر شدند. وخروجی فسیل شده ی گرایشات شبه مشروطه خواهی ازآنان بیرون می زند ویااینکه شایدبخواهند ازاین کلاه ، نمدی برای شعر فردا بسازد ... برای وقت باز نشستگی ، که نه لایه ای برایش متصور است ونه اینکه از سطح به عمق حتا یک فرو رفتگی ناچیز دارد ! :
« دوباره این گربه شیر خواهد شد
و باکواز کوچه های آذربایجان دوباره جان می گیرد که در خود ایران کند سردهد
این نخ به نخجوان که جوانی نکند با قفقازحاضرکند این راز، در محضر ِ سمرقند که از بخارا
دوباره بردارد هرات را که از دهات خسته شد
همه با هم بنام ایران سند می خورند باز (2) » .
واین تراوشات ابلهانه ورودررویی های مستقیم بامواضع سیاسی دیگرکه تقلای بیهوده درتلاشند نامی تازه بر خلیج فارس بدوزند برای کشاندن پیکر نیمه جانشان به سوراخ امن شعر سفارشی وتامین تمایلات قدرت و حاشیه ی شیوخ محسوب می گردد که ... واقعا ازآن دست کارهاست !. که منافع دوسویه در خلیج را برخود سوار دارد وجای هزاران؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!چه توجیهی برای زیاده خواهی های این متن می تواند باشد؟
چراکه هنر، نه در منطقه ی جفرافیای زمین که در جغرافیای تفکر اندیشه وتخیل باز آفریده می شود وگرنه ، رستم منم که در هیچ شاه نامه ای زانونمی خوابم ، شاه فیتله پیچ کلماتی درهمین کاغذاست وسهراب درگورهمین جمجمه نبش همین قبر سکنا کرده است نه در ادکلن های هزارالکل ، که مست کنیم پسرانمان راسرببریم و دامن به اشکهای آنقدر دراز در قیافه ی خواجه گان هزارملکه درآمیزند!...
شاید هم باید بپذیریم که جهان امروز شاعران ، مرزندارد وآنچه در چارچوب مرزهای خاکی ، فیزیکی نهفته همیشه باآلودگی درجنگها وکشتار های دسته جمعی وبه قلیان درآوردن احساسات کاذب همراه بود وازنگاه این متن انگارباید دوباره درجنگی گرفتار طمع کشور گشایی های نادری شود درمردم ، وازاین نمد در بووق ها ی جهان بدمد که تازه کلاهی که بر سرمان می رود از ته عربیست وریش در کراوات کرده اند حضرات که ما هم ...! دنبال ماراه گم نمی شود ؟ احمقها فقط تمامت خواهی پیشه می کنند كه شايد نفسي تازه كنند .
مرتجعان از راهی که توان عبور ندارند برمی گردند
تجدد خواهی ها ی مصلحت طلبانه و عافیت جویانه ومسخره ی شبه روشنفکری.... نمی تواند برکاری که این روزها عبدالرضایی به وفور می لغواند وخود ته چاهی که کنده گیرفتار آمد معبر بدهد.
فهم این معضل چندان سخت نیست ونیازی به هوش فراوان ندارد که حتا ممکن است شیوخ مرتجع عرب خود این کرم ناموزون رابه جانشان انداخته وازسر دل مستی این دست نوشته هاراطلب کند شیوخی که تن مایه های دختران غرب وشرق جهان را طلب نکرده می پردازند هیچ دلیلی ندارد که امروز ازبعضی شاعرخوانده ها دلقکانی برای حرم سراهای قدرت نسازند...
به خیالم زنجیر این حرم سرا هم ناصریست/ اخلاق که ندارم / لااقل سبیلم رابچرخانم / مَردم ؟ ....( هجووووم)
بالا خره زندگی درغرب هزینه دارد وقتی نتوانی بر شاعرانگی خود با بهره گیری از توان ادبی صحه بگذاری ودلالان بازار مکاره توراازآن دور کرده وبر سفره ی بازیهای سیاسی بنشانند خروجی شعر همین هایی می شود که می بینیم .تا می توانند وق وق می کنند بر سر سفره ی قدرت دروضعیت هشت زانووزبان در اعماق شیوخ فروبرده درخواب عرق می پاشند. نمونه های خرد و ریز آنان کم نیستند دور و برمان حتا در نشریات محلی که این روزها به لنگه ی شلوارم چسبیده اند.یا در قهوه خانه های ...
...( یک مقایسه ی ساده بااشعار دهه ی هفتاد (عبدالرضایی ) می شود بدون انگشت آمار گرفت که این کارها سفارشی است وتداوم آن برگ سبزی برای تغذیه ی کرمهای شیوخ عرب ویاتنظیم موازنه ی قدرت دردوطرف خلیج فارس) آنهم ازاین دست متون کاری ساخته نیست ولودگی درآن اوج چغرانه گی نا اميدانه ايست! .
میشل فوکوبا پایبندی به حذف وتعلیق حقیقت ومعنا ، معتقد است که کردارهای گفتمانی دارای قدرت تشکیل موضوعات هستند .
آنچه درجنجالهای دستمالی شده ی مرزی حاصل می شود نه تولید موضوع در زیرلایه های گفتمانی بلکه نوعی برآشفتن حس ناسیونالیستی ودرپس آن سهم خواهی های سیاسی است ( پیش باور ) و شاعرانی که درهردوره به این دام چاله افول کردند تا مدت ها نبوغ وتوانایی هایشان ابزار قدرت شد . وسرانجام.... افول!!
احیای متن در تکنیک های تازه واشک تمساح درمرگ خلاقیت!
شاعران بزرگ توانایی آن را داشتند تا با بهره گیری ازپدیده های بیرونی کارکرد آنرا تغییر دهند آنگونه که از حالت اشیاء محض خارج کردد و... ولی رویکرد تازه به طیف اشعار «شینمای عبدالرضایی وافشین شاهرودی ... » به بعد... حتا زبان و تکنیک ها ی زبانی نیز به ابزار تبدیل شدند ( پانوشته های شینما ی ... را بخوانید ) واین آغاز یک افول وحشتناک است که بازخورد آن افسردگی مزمن درحاد می لغزد وخود با دهان استفراق بلع می شود .که ای امان وآه ه ه ه ه که شاعران مرده آثارشان معتبرتراست؟! غافل ازاینکه از این کرباس پیراهن درنمی آید تابر « وتن» تازه پوش کند !.
ویژی گی های ممتاز ومتمایز فراروی ازروایتهای آشنا ؛ غریبه سازی ها درحد تلاش دردگرگونی های نحوی به شکل وحشت آوری دراین آثار ناکامند.که قفقاز و مرزهای ترکمن چای کهنه تراز روایتی است که بربالین شبهای تهران نشسته شعرمی خواند .
در این متن نمی شود از بازیهای زبانی غافل شد اما ضمن غوطه خوردن دریک مرکزیت ویدک کشیدن یک موضوع کاملا عمومی با پشتوانه سیاسی طیف خاص که بیشتر به سخن پراکنی رادیویی می ماند تا یک متن نوشتاری قابل تاویل ، و گفتمان تازه ای هم شکل نگرفت واین گفتمان ها بدلیل آشنایی تاریخی موفق به تولید موضوعات تازه ای هم نشدند وشاید این گویای سست شدن گیاهی است که در باغی هرز نشاء شد ( امروزه كه راديو بي بي سي با ماهيت استعماري كهنه هم مبلغ آن شده است ) . ومحصول آن باد کرده روی دست تلمباره گی عفونتهای مزمن ! که دامن باغبان راهم گرفت. توجه کنید :
« من ایرانی ِهمان ایران ِ مالکِ هزار حالت و یک آل ...تم که تا هرهزارمایل، مایل به
چپ و راستش نیست ودراین مستقیم بیم از کسانی که چپ و راست، نامی توی
دریا تابلو می کنند ،ندارد! (3)»
الزاما این حوادث روزنامه ای که متضمن تامین منافع جریان شناخته شده ی سیاسی است یک گفتمان! سرکوبگر سیاسی در وجه کلان آنرا تداعی وباز یاد می نماید ماهیت شاعرانه ندارند وانگهی خدا بیامرزحضرت«اخوان» که در زمستان هم دیگر دادش درآمده که:
هووووووووووووووووی ! سیاسی بازی بعد از دهه ی هفتاد مجازه؟ اما بنده ی(اخوان) متهم به شعرهای جریانی بودم که حتا در دهه هفتاد از من نامی برده نمی شد !؟ لااقل بگویید سیاوش کسرایی بیاید در خواب این افسانه ! شما بی ما دارید گم می شوید!گم شوید، شدید درگم غرق وخود هم اطلاعتان را گفتید وبخیر می خواهید که بگذرید اما :
این جنجالهای غیر شعری آدم را به یاد حکایتی می اندازد که می گویند :
تاجری به پادشاهی فحش میداد، گزمه ها می آمدند وجنجال می شد وبعد مشتریان فراوانی که دراین فاصله ی زمانی از تجارت خانه ی تاجر خرید می کردند ...(حالا دیدین ؟)
این ماجراها دیگر نمی تواند تضمینی برای بقای حضرات درشعر فارسی( بر وزن فیلمفارسی مد نظر نیست ) باشد که نیاز به بازنگری جدی دارند. یک بازنگری جدی واصولی تابه ارتقاء یافته های هفتاد بینجامد . كه اينگونه رفتار تنها شعر را فرو مي كاهد و بس !
باشد این ریخت وپاشهای ادبیاتی ریزش از شعر وسقوط درورطه ی شکم باره گی تا یک دهه ای یا درصده ی دوهزارو چند بغل بازکند ویک جاهل کلاه مخملی دسته زرد زنجان ازاین طرف عربده بکشد چه فرقی دارد ؟ که توی کلمات عریان نمایی های جنسی دراین متن می کند طلب .
...وباید گریست بر فواحشی که تن می دهند در لزوم گرسنگی وتن وتن هم می کنند در وقت مستی که شما کرده اید در متن عرعرعرعربی ...فحش وطن وطن در فرو رفتگی های گردن جناب سرهنگِ در رفته در فرنگ، تا پشت رادیو های وتن وطن ...بگیرند سوراخی درموش.
فروریزها
متن چگونه ساحت شاعرانه اش را به زیر می کشد
ردیف کردن الفاظ ملی ، ناسیونالیستی و وانمایه ای ازلمپنیسم درهم آمیخته با شعارهای کلی ودرسطح مانده ... وجنس زبان به گونه ایست که تماما برای اجرای مقاصد از پیش تعیین شده گسیل می شوند مثل همین سطر :
« بد کردیم دریای بغل دستِ فارس را که فارسی ست عمان کردیم؟ (4) »
بااین همه ادعای وطن وطن چگونه پادررکاب ازماگـنده تران گند می زنیدآخر؟اینچنین است که :
روبرو شدن بایک« متن راکد » که سرگردان دور خودش چرخ می زند نشان از عجز ودرماندگی نویسنده درپهنه ی عبور از دهه ای که خوددرآن موجودیت یافت می تواند تلقی گردد دست وپازدن وبه دام گیرهای ارتجاعی ،فرو رفتن ساحت متن را به سایه ی داشداشه پوشها فرو غلطاند : حال قدرت از کدام طرف آب دست داد وراست شد هوای مرزها ی دور...؟شاید جور دیگری هم بگردد!بقولی خدارا چه دیدی ها؟
حالا که فکر می کنم دوباره یادم می آید که چقدر زندگی در فرنگ هزینه در بر داشت ؟
چقدر باید برای عرعرعرعرعربیک سینه چاک بزنیم وبَن دری نه! عربیک برقصی تا مشتریان بلاد خارجه توریست مست کنن ! یا عرعرعربده می کشم که ….گشنمه ؟ وکارتن برای خوابیدن در مترو هم « فیدیو » ای اش بهتراست ؟
حالا که فکر می کنم داش داشداشه ها به این قیافه ی شینما نویش عهد 70 چه خوب می نما پوشد که بچوشند یه لا قبای تازه رفته به فرنگ رو ...که یادش بماند از آتش به هیزم تر می کنند دیگرتران!
حالا که فکر می کنم مثل اینه که هنوز کسی به این یارو نگفته بابا یه کمی از گنده های خودت مشاوره بیندازو بعد حکومت کن کیش رو طلب ، تا به این زودی مات نشی یه هوئی ....! آهاي ،هشدار ! دهان شمس العماره در قوطی مشتی جفنگ لـُنگ انداخت وتخت برای هرخوابی که دیده ای رزرو نیست .
دوباره یادم هست که فراموش کردم بگویم دوتا لنز برات ازچی باشه؟ کله پاچه های تهران هنوز مزه ی پاریس درادکلن می دهند که داماد هزارخیابان خیالی از پهلویت سرریز است .
دوباره یادم آمد که سکنا دربلاد فرنگ عجب هزینه ای توی جیبمان ریخت و...دیگر چراپاش وای نمی ایستد که لرزیدن زانوی زمین هم ازاین افاده ها بر می گردد ازاین افاده ها خال خالی های توی آبادی های داخله هم کمی بر پاچه های ما گرد می شوند . و فعالين ادبياتي داخل را متهم به وابستگي مي كنند تا ليدر بي بي سي لميده سكه اي در كف دستشان برهاند !
اما شعرعر عر عر عر ... در نفوذ عناصر بیرونی مغلوب است وشعار از سروکول آن بالا رفت وچیزی نمانده جز اینکه از آن سرودی دو رگه در گلو فوت نمایید .
جایی اگرایران کرده اید ایران را چه می کنید که نشسته ایم ما بر گرده اش وشما که خودرا فرو کرده اید در پاریس که راه در خیابان هاش می رانید ایرانید ؟.................نا تمام
پ ن : (1) و (2) و(3) و(4) سطر هایی از متن عرعرعربی ... علی عبدالرضایی ... وبا کمال تاسف به دلیل بهره بردن از الفاظی که شاید به نوعی می توانست دراین متن نباشد از درج آن معذورم که شما خود می دانید: خوابیدن در حیاط خلوت ، با ادبیات بیژامه پوشی ازپس عادت های دیگریست دیگر...
لطفا به لینکهای زیر هم سر بزنید
مطالب مرتبط :
http://www.harfeno.blogsky.com/?Cat=
درباره شعر عبدالرضايي
http://www.poetrymag.ws/revue/04/abdolrezaei-a-khalij.html شعر
http://anjomanmajazi.blogfa.com/cat-14.aspx
انجمن مجازی نقد ۲ شعر هجووووم
http://www.momken.blogfa.com/post-67.aspx
ادامه نا آرامی در پیراهن ( اسماعیل مهرانفر )
(مادرم رباب)